زنم بوسه چو شبنم سنگ ها را
چو بلبل خوانمت آهنگ ها را
چو آن سروم كه در گلزار هر دم
كِشد در سايه ي خود شنگ ها را
لبانت چون عسل در كام عشّاق
زند طعنه لبِ بالنگ ها را
پُر از رنگين كمان شد ابر چشمت
مزن بر هم دگر اين رنگ ها را
ببين بر گِردِ خود رقصم چو شب پَر
ز شادي چون كشيدم بَنگ ها را
رُبودم خواب از چشمان شهري
زدم وقت ورودت زنگ ها را
زدي از تير مژگان چند ناوك
فرستادي به جنگم هَنگ ها را